skip to Main Content

برزخ…

"برزخ" جهان به نقطه ی پایان رسیده است ومردگان مبهوت و عور بر آمده از گورهای تنگ در انتظار فاجعه اند خورشید تا اوج سیطره اش شعله میکشد و سکوتی مرگبارتر از برزخ جهان را تیره می کند انعکاس چندش…

پیدای پنهان…

بنام آنکه هستی جان از او یافت. گفتم :که بنما دیده ات !گفت :از رُخ پروین بخوان!!! گفتم:نمایان کن رُخَت! گفت:از گل نسرین بخوان!!!   گفتم:قَدَت ای نازنین! گفتا: صنوبر را ببین!!! وانگه به سروِستان برو ! باچشمِ عبرت بین…

از دست های من…

از دست های من، در پیراهنت خاکستری مانده از چشم های تو بر گلوم آوازی سرخ اسب هامان که به مرز برسند سمفونی شیهه ها خواب جهان را آسوده می کند تا این رویا رم نکرده بیا بغلم کن. "…

غصه ی صدساله…

  غصه ی صدساله تو نگر جام جهان در پی احوال تو نیست به جهان قاصدکی با خبر از حال تونیست چه کنیم طاق زمان در گذر ما بشکست طوق از گردن و تن وابکن این شال تو نیست دوش در…

رؤیای وصال…

----《رویای وصل》---- کاش در خواب می دیدم شبی روی ترا تا بگریانم به حالم چشم جادوی ترا **** کلبه عشقی بنا می کردم از زلفان تو سایه بانش می نمودم طاق ابروی ترا **** آب و جارو می نمودم کلبه…

خدا / برکت / خیانت / زخم / مردم سرزمین من…

خدا ــــــ ازسردی وحشتی که تمام بدن کوچکش را احاطه کرده بود به خودلرزید صدای پارس بی امان سگهای گرسنه که انگار به جان هم افتاده بودند وادارش کردکه به شدت قدمهایش بیفزاید.کوچه. های تنگ وتاریک ده راپشت سرمیگذاشت هرچه…

آخرت…

آخرت… … چرا احسـاسـی در یارانمــان نیســـت؟/ صـفایی بر ســر و سـامــانمـان نیست؟ *** کجایت آســـــمان رونــــق نـــــدارد؟/ زمین با این فراخـــــی، نانمان نیســـت *** چـه بغضـی در گلــــوی ابر خفتــــه!!/ هــــوا ســـنگین و بس بارانمـان نیست *** بس اســـت…

Back To Top