مهر بانو…
مهربانو ! دلبرِ گُل گیسِ کِرمانیِ من !! چشمهایت سوژه ی نابِ غزلخوانیِ من.
“غزل نام دیگر تمام دختران سرزمین من است”
تمام دختران سرزمین من شاعرند گرچه ترانهای نمینویسند و مجبور شدهاند صندلهای ظریف سفید و صورتیشان را از پا در آورند و چکمههای ضخیم بپوشند و به جنگ زندگی بروند
دُختـــرِ خـان…
دُختـــرِ خـان! گـوهـــرِ لیلــی-تَبـــارِ بَسـْـــتَکی!!/ شب-نَـوَرْدْ! آذیـن-قَمَـر! اَختــر-ســـوارِ بَسـْــتَکی!
خطبهی شیطان/ (در روز قیامت برای پیروانش)
بنده شیطانم، خطابی کردمت با ما شوی، ای آدمی! خود آمدی(1) //// من قسم خوردم به ربّم تا چنین گمراه شوی، ای آدمی! خود آمدی
شــیشــهٔ خَشـــدار . . .
چون کاسهٔ صـبرم بِشـُد از عِشْـقِ تو سرشار، تَرَک خـورد! /// نازُکتــر از آن، شــیشــهٔ تـُردِ دلـم ایـن بــار تَرَک خــورد
مقالهای فرهنگی تاریخی و زیبا با موضوع: ولایت هم خوشی نداره
احمد عود پیر ماه و سال است. او با آنکه دیگر توان کار کردن و پای نهادن بر زبری تنه نخل ها و برکشیدن خود به بلندای آنها را ندارد و دیگر چیز چندانی هم از آن خرمی نخل ها و رونق و صفایشان نمانده است
رمضــان آمـد و . . .
ْنازْ کم کن، «عشق» یک شب که به مهمان شدنش می اَرزد/
تــو پریشــانـی و امــّا، به پریشـــان شـــدنش مـی اَرزد
از پنجره آمده بود…
قاصدکی چکمه پوش.
کودکی اش، عروسک غمگینی بود
در چال باغچه ی خانه ی پدری.
از پنجره آمده بود...
“متولد ۲۵ خرداد شصتم”
"متولد 25 خرداد شصتم" آمدم بـا صبحـی از خـرداد شصت گریه ام خندید و در چشمم شکست کـودکی طعـم خـوش آلـوچـه شد دست من همرنگ خـاک کوچه شد قـصـه شـب ، خنـده مــادر بـزرگ آروزیـم حـملـه ی بــره بـه گـرگ…