skip to Main Content

سروده رخشنده یوسف پور(ساغر) / دنیای ناپیدا…

 

دنیای ناپیدا…

یوسف پور ۱

لحظه ایی با من بیا تا ما شویم
شاهد امواج این دریا شویم !

لحظه ای بی دست و بی پاتر شده
راهی دنیای ناپیدا شویم !

خسته ایی بینیم و آنگه با خدا
عاشق چشمان نازیبا شویم !

بر سر راهی اگر کوری نشست
لحظه ای ما کور و نابینا شویم !

دست بر دستان بی دستان زنیم
بی تناسب آدمی بی پا شویم !

صد نگاه در چشم کوری گم شده
از دل آن پنجره آگاه شویم !

خسته از فکر و خیال و واهمه
لحظه ایی ما یک سر و سودا شویم !

کوزه را از نور عزت پر کنیم
مرحم فردای بی فردا شویم !

بی تو ساغر بشکند در دست خود
از چه فارغ زین معماها شویم؟ !

معلولیت محدودیت نیست

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top