skip to Main Content

خرمشهر را خدا آزاد کرد

خرمشهر را خدا آزاد کرد

1716710

خرمشهر، پیش از محاصره و تجاوز ارتش تا دندان مسلح عراق، یکی از شهرهای زیبای جنوب و از بزرگ ترین بنادر خاورمیانه و خلیج فارس به شمار می آمد. این بندر، می توانست کشتی های بزرگ اقیانوس پیما را پذیرا شود و با داشتن ۱۳ اسکله، نقش ویژه ای در بازرگانی منطقه ایفا کند.

صدام حسین، خرمشهر را مروارید شط العرب می نامید و با حمله و تجاوز ناگهانی به آن در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، خود را بر قله های پیروزی و برازندگی دید.

در حالی که دیواری نمانده بود که ترکش نخورد یا خانه ای که سالم باشد، و در حالی که بعضی از کوچه ها کاملاً محو شده و بسیاری از نخل ها، سر بریده بودند، جوانان شهر، ۴۵ روز در نبردی نابرابر، مقاومت کردند؛ محمد نورانی، محمد جهان آرا، ….، پرویز عرب، احمد نوش، بهروز مرادی، علی هاشمی، امیر رفیعی و بسیاری که هنوز گمنامند. اما خرمشهر که بعد از تجاوز، خونین شهر نام گرفته بود، سرزمینی نبود که در اسارت بماند.

شیون این مادر زخمی مگر می گذاشت فرزندان غیورش یک لحظه آرام بنشینند؟!

رزمندگان اسلام، در قالب ارتش و سپاه، با برنامه ریزی دقیق، این خاک با ارزش را پس گرفتند. سال ۶۱ ، سال تلخی برای ارتش عراق بود و خسارت های جنگی بی شمار این ارتش، شاهد این مدعاست. در عملیات بیت المقدس، صدام ۱۶ هزار نفر از نیروهای خود را به کشتن داد و با بر جای گذاشتن ۱۹ هزار اسیر، منطقه عملیاتی را در وسعت ۵۴۰۰ کیلومتر، تسلیم کرد. امام راحل رحمه الله در پیامی به همین مناسبت فرمودند:

«فتح خرمشهر، یک مسئله عادی نبود؛ ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر به صف برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، عادی نیست؛ بلکه مافوق طبیعت است».

بیشتر بدانیم

عراق پیش از تجاوز به خاک ایران، نقشه هایی در کتاب های درسی مدارس خود چاپ کرده بود که در آنها، از خوزستان ایران به عنوان «عربستان» نام برده بود و به جای آبادان نوشته شده بود «آبدانا»، به جای خرمشهر «محمّره»، به جای سوسنگرد «خواجیه» و به جای اهواز «الاحواز».

مهر ماه سال ۵۹، هنگامی که ارتش تا دندان مسلح عراق در برابر شمار کمی از رزمندگان محلی مستقر در خرمشهر زمین گیر شد و ۴۵ روز تلفات داد تا بتواند شهر را بگیرد، در توجیه مقاومت سپاه و نیروهای مردمی در خرمشهر، رادیو عراق برای این که بر این افتضاح عظیم ارتش عراق سرپوش بگذارد، اعلام کرد: «مقاومت نیروها در خرمشهر بر اثر ترس از جوخه های اعدامی است که به منظور اعدام افراد فراری از جبهه در پشت سر نیروهای ایرانی تشکیل شده است».

عراق برای اشغال خرمشهر در پاییز سال ۱۳۵۹ که فقط ده ها تن از بچه های سپاه و بسیج و مردم محلی با کمترین سلاح و مهمات در آن بودند، ۴۵ روز پشت دروازه های خرمشهر جنگید و تلفات داد. در حالی که همان عراق ضعیف شده پس از آتش بس با ایران به راحتی توانست در طول کمتر از یک هفته تا عمق کویت پیش برود و وحشی گری مجددی را آغاز کند.

در عملیات «بیت المقدس» که به آزادسازی خرمشهر و مناطق وسیعی از جنوب کشور منجر شد، ارتش عراق با به جا گذاردن بیش از ۱۶ هزار کشته و زخمی و ۱۹ هزار اسیر، مجبور به فرار شد.

در عملیات «بیت المقدس»، ۵۴۰۰ کیلومترمربع از اراضی جمهوری اسلامی از جمله مراکز مهمی چون خرمشهر، هویزه و پادگان حمید، طی ۲۵ روز نبرد سخت به دست رزمندگان اسلام از اشغال دشمن آزاد گردید.

خرداد سال ۶۱ ، رزمندگان اسلام فقط در یک روز و نیم نبرد در خرمشهر، که ده ها هزار سرباز عراقی مجهز به پیشرفته ترین سلاح ها، تانک ها و تجهیزات در آن مستقر بودند، این شهر را آزاد نمودند.

در عملیات بزرگ فتح المبین، تبلیغات عراق از «تارومار شدن ۱۲ لشکر ایران»، در حملات موفق عراق و «مسلط شدن بر اوضاع جبهه های شوش و دزفول» سخن گفت و در عملیات بیت المقدس که به آزادسازی خرمشهر انجامید، عراق از «وارد آوردن خسارت سنگین به نفرات و تجهیزات ایرانی ها» و «سرکوب نیروهای ایرانی و به اسارت گرفتن آنها» سخن به میان آورد.

عراق در سال ۶۱ ، سنگین ترین ضربه ها را از ایران خورد که عمده آن فتح خرمشهر بود. در آن سال رژیم متجاوز صدام، هر لحظه کار خود را تمام شده می دانست. ولی با کمک های تسلیحاتی و مالی کشورهای غربی از جمله امریکا، این ضعف را جبران نمود. صدام در مراسم اعطای نشان به «حمید شعبان» فرمانده نیروی هوایی عراق، در این باره گفته است:

«سال ۱۹۸۲ میلادی (۱۳۶۱)، برای ما سال خیلی دشواری بود. در آن سال، از محمره (خرمشهر) عقب نشینی کردیم که از بوق و کرناهای ایران، آهنگ اشغال بصره و اشغال سرزمین های عراق شنیده می شد. به رغم همه اینها، تصمیم گرفتیم فقط از بغداد دفاع کنیم. چون با خود گفتیم باید به فکر آن لحظه بود که سربازان ایرانی به پیش می تازند و به سوی بغداد می آیند. از این رو گارد ریاست جمهوری را فقط برای دفاع از بغداد بسیج و آماده کردیم. بنا داشتیم گارد ریاست جمهوری را در اطراف شهر بغداد مستقر کنیم تا بتواند در خارج از پایتخت همراه با دیگر پرسنل ارتش، با دشمن پیکار کند».

اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در هنگامه عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر، «الکساندر هیگ» وزیر جنگ امریکا، به وزرای پیمان «ناتو» گفت: «پیروزی های ایران منافع امریکا را به خطر انداخته است».

هنگامی که ارتش عراق پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، مجددا به خاک ایران تجاوز کرد و تا دیوارهای خرمشهر پیش آمد، حضرت امام خمینی رحمه الله در پیامی به فرمانده کل سپاه، بر ضرورت حفظ خرمشهر تأکید کرد و فرمود: «اینجا نقطه شکست و پیروزی اسلام یا کفر است. باید متر به متر جنگید. اینجا نقطه ای است که حیات و عدم حیات سپاه در آن مشخص می شود».

حسین الکامل ـ داماد صدام ـ شرایط روحی صدام را به هنگام فتح خرمشهر به دست نیروهای ایرانی بسیار بد توصیف می کند و می گوید: «وقتی خرمشهر آزاد شد به حدی فشار روحی بر صدام زیاد بود که در ۲۴ ساعت اول یک پزشک دائما بالای سر صدام بود».

چراغ راه

مقام معظم رهبری

«آن روزها بنده در اهواز بودم و از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت نه که صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت، بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از کار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست که افسر ارتش و بسیار متعهد بود از خسروآباد به خرمشهر آورد و تعمیر کرد (البته این مالِ بعد است در خود آن قسمت اصلیِ خرمشهر نیرویی نبود.) محمد جهان آرا و دیگر جوان های ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی ـ یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر می بارید، سی و پنج روز مقاومت کردند. همان طور که روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپ های سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید اما جوان های ما ۳۵ روز مقاومت کردند. بغداد سه روزه تسلیم شد».

«ملت ایران! به این جوان ها و رزمندگان افتخار کنید! بعد هم که می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب کمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکی دو روز از عراقی ها گرفتند».

جنگ تحمیلی هشت ساله ما داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضی ها در ارائه مسائل افتخارآمیز دوران جنگ تحمیلی کوتاهی می کنند.

ـ شهید محمد جهان آرا

«نزدیک ساعتِ ۲ به من خبر دادند که یک توپ ۱۳۵ میلی

متری تو مقر خورده و عده ای از بچه ها شهید شدن. وقتی وارد مقر شدم، هیچ کس نبود بچه ها بیشترشان زخمی شده بودن و برده بودنشان بیمارستان. وقتی چراغ قوه ای را که دستم بود روشن کردم، مواجه شدم با بدن پاره پاره هشت تا از بچه های پاسدار خرمشهری و آغاجری و ماهشهری. وقتی من اومدم بیرون، یکی از بچه های سرگروه اومد طرفم. گریه می کرد و می گفت: «محمد ما چی کار کنیم؟ ما هیچ کس رو نداریم بچه ها دارن از بین می رن.» من بغلش کردم. گفتم: «نه ما خدا رو داریم، ما امامو داریم. مطمئن باشید که ما پیروزیم. مسئله این نیست که بچه ها از بین برن؛ مسئله اینه که مکتب باقی بمونه». اینو که گفتم خیالش راحت شد، اما هنوز گریه می کرد. گفتم: «بیا بریم باید خودمون رو آماده کنیم برای فردا».

شهید آوینی

«خرمشهر؛ مظهر همه تجاوز دشمن و مظهر همه استقامت ما بود و جنگ بر پا شد تا مردترین مردان در حسرت قافله کربلایی عشق نمانند. در پس این ویرانی ها محرابی به سال شصت و یکم هجری قمری وجود داشت و بر فراز آن، امام عشق، حسین ابن علی آغوش تشریف بر گشوده بود. هزاران سال بر عمر زمین گذشته بود و می گذشت و همواره جسم زمین فرسایش یافته بود تا روح آن آباد شود».

«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانِ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الاْءِکْرام».

منبع : پایگاه اطلاع رسانی سوره.

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top