skip to Main Content

ایمان رویایی . . . (۱)

ایمان رویایی . . .(۱)

بارکار ۵

نمــی دانم چـــرا دل نابســـامان می تَپَد گاهـی/
که شاهین دل از دستت چـه آسان می پَرَد گاهی

اگــر شـــور زلیخایی هوس در ســینه انــدازد/
شکـوه قصــر سلطانی چو زندان می شَوَد گاهی

نبینــی آســمان از غـــم گــره بـر ابروان بندد؟/
چـو برقی کز دلش خیزد بر انسـان می زَنَد گاهی

بــه گهگاهی همین باران شـــود اسـباب ویرانی/
زمین تشــنه باز هــم دل به باران می دَهَد گاهی

میــان نالــه ی چـوپـــان صــدای زوزه مــی آید/
که خون از چکمه ی چرمین چوپان می چَکَد گاهی

بشــر.! بشکن بتی کز خود در این عالم تراشیدی/
پلنگ هم در پی صـــیدش خـرامان می دَوَد گاهی

کجـــا یک جانور بینی که قوتش جنس خود باشد؟/
که انسان قلب انسـان را چه پنهان می دَرَد گاهی

بنـی آدم چه مــی داند که نان نوبر نمــی گــردد/
چو سـیر از نان گندم شد دل از نان می کَنَد گاهی

اگــر مومـــن عبادت را چــو کــالا بنگــرد، دردا/
کـه شیطان این عبادت را چه ارزان می خَرَد گاهی

هر آن جرمی که دل کرده کجا تقصیر شیطان شد؟/
کـه انسـان با فریبش دل ز شـیطان می بَرَد گاهی

شـکایت دارم از انســان، از ایـن ایمــان رویایــی/
چـو می بینــم مسـلمان را مسلمان می دَرَد گاهی

چو گاهی بی سخن گشتم، نگو منظـر بُرید از خود/
حـریف خسـته از دردش ز میــدان می رَوَد گاهـی

محمدعبدالله بارکار ( مَنظر )

پی نوشت:
۱ – این غزل هر مصراع دوقافیه دارد.
www.barkar.ir

دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top