skip to Main Content

آسمان کاش پر از بال کبوتر می شد…

متوکل ۱

غزل اول:

آسمان کاش پر از بال کبوتر می شد / زندگی کاش کمی ساده و بهتر می شد

سفره ی ساده ای از نان محلی پر بود / خانه ها خالی از این زینت و زیور می شد

کاش شعر من و تو جامه ی نو میپوشید / خالی از دغدغه های می و ساغر می شد

آه این برکه از این بی نفسی می میرد / آرزو کاش در این برکه شناور می شد

به نسیمی همه ی فصل زمستان میرفت / دشت تفتیده ی ما غنچه سراسر می شد

کاش ای کاش که این چشم همه منتظرم / شاهد حادثه رویش شبدر می شد

جای این عشق که آلوده دست هوس است / سینه انباشته از قصه ی مادر می شد

کاش یک روز کسی حس مرا می فهمید / متوکل کمکی شعر تو باور می شد

 

غزل دوم:

نور می گیرد دلم از چلچراغ چشم تو/ خسته می آیم بسی هر شب سراغ چشم تو

کفتر بی خانمانم میپرم از شاخه ها/ تا ز شوقت لانه ای گیرم به باغ چشم تو

من نمیجویم مگر شام وصال یار خویش/ من نمیخواهم مگر دشت فراغ چشم تو

جامها سر میکشم هر شب ز شوق دیدنت/ کوچه ها طی میکنم با هر چراغ چشم تو

جان پر سوز توکل درد بی درمان گرفت/ شد دل من مبتلا آخر به داغ چشم تو.

6 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top