skip to Main Content

سفر…

شجاعی ۳

《سفر》
عجب ظلمی به انسانها سفر کرد

جدایی هدیه بر نوع بشر کرد

****
بخوان افسانه عشاق عالم

به کام عاشقان خون جگر کرد

****
یکی اینسو ، یکی آنسوی دنیا

دو همدل را جدا از یکدیگر کرد

****
سفر ، آتش بیار کوره عشق

سفر، عاشق ز یارش بی خبر کرد

****
سفر ، ابر سیاه ناله و اشک

نصیب عاشقان چشمان تر کرد

****
سفر ، یعنی جدا افتادن از هم

سفر ، دلداده را بی بال و پر کرد

****
چه میخواهد سفر از جان آدم

که هرکس را غریب و دربدر کرد

****
دوصد نفرین و لعنت بر سفر باد

امید و آرزوها را هدر کرد

****
بناشد هر کجا یک کلبه عشق

سفر پیش آمد و زیر و زبر کرد

********************
— صلاح الدین شجاعی –

********************

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top