skip to Main Content

دستم بگیر. . .

《دستم بگیر》

شجاعی ۳
من اسیر رنج عالم گشته ام دستم بگیر

از جفای زندگانی خسته ام دستم بگیر

****
در عبور از کوره راه زندگی درمانده ام

ناتوانی دست و پا بشکسته ام دستم بگیر

****
آن همه آسایش و آرامشم بر باد رفت

سالیانی اینچنین آشفته ام دستم بگیر

****
مرغکی بودم که روزی آشیانی داشتم

آشیان پاشیده ای پربسته ام دستم بگیر

****
ای که آگاهی ز حال مردمان اهل دل

من به جمع بی دلان پیوسته ام دستم بگیر

****
یک نظر بر من بیفکن تا ببینی حال من

چون بدرد بی کسی آغشته ام دستم بگیر

****
چون نمیسوزد دل جنبنده ای بر حال من

با امیدت ناجیا بنشسته ام دستم بگیر

****
— صلاح الدین شجاعی –

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top