skip to Main Content

جان من بود و نبودت را برایم پُست کن…

علیزاده ۱

جان من بود و نبودت را برایم پُست کن
با خدا گفت و شَنودت را برایم پُست کن

در دعا یادی اگر کردی زمن وقت نماز
شرح حالی از سُجودت را برایم پُست کن

دست من سرد است جانم ،چون که در دست تو نیست
هُرم گرمای وجودت را برایم پُست کن

چند روزی می شود دلتنگ چشمانت شدم
سایه ی چشم کَبودت را برایم پُست کن

شاهد چشم سیاهِ پرشرارت بی شمار
یک سیاهه از شُهودت رابرایم پُست کن

عود بر آتش نهادی در گذرگاهِ نسیم
ناز شستت،بوی عودت را برایم پُست کن

باد بر فرقت زده،گویی هوایی گشته ای!؟؟
َتو نمی آیی ، درودت را برایم پُست کن

در زیانِ زندگی با تو شراکت کرده ام
قسمتی ازسهم سودت رابرایم پُست کن

تا کنم کاشانه ی عشقی بنا از جنس ما
تار از من، لیک پودَت را برایم پُست کن

خواب دیدم ، دیر یا زودی پیامت می رسد !
جانِ «راهی » دیر و زودت را برایم پست کن

سید محمد علیزاده «راهی»

3 دیدگاه

  1. سلام
    شعر زیبای شما را خواندم
    اشعار و غزل عرفانی هم دارید؟
    آیا غزل عاشورایی هم سروده اید؟
    از چابهار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top