skip to Main Content

تب ترانه…

تب ترانه…

حراسی ۱
بهار سبز عاطفه ، پر از تب ترانه ای
منم به فکر عشق تو، تو نیز عاشقانه ای
هجوم شعر و هندسه، برای وصف پیکرت
خدای من خدای من،چقدر شاعرانه ای
برای زمهریر غم،طلوع کن طلوع کن
تو یخ شکن ترین زن تمامی زمانه ای
شگفتم از زلال تو در این زمانه لجن
ز انزجار تن تهی،به پاکی جوانه ای
در این تعفن کفن،دلم اسیر و ناتوان
و دست مهربان تو،حیات جاودانه ای
به عید لمس بودنت دوباره زنده می شوم
خدا تویی عزیز من،یگانه ای یگانه ای
برای من چه می شود لبی به خنده واکنی
در انجماد فاصله تو آخرین زبانه ای
تلنگری به من بزن،به گنگ و لال شعر من
تو که رهاترین لب پر از تب ترانه ای

شعر از: عبدالرحمن حراسی

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top