skip to Main Content

“زن”، صلاح است یا سلاح؟ به قلم: محمدعبدالله بارکار

وقتی “زن”، در کوچه های بن بست افکار، درد را دلسوزانه جارو می زند و برای “صلاح” جامعه دست به اصلاح امور می زند، ناگهان با صدای نازک تولد یک تغزل متفکرانه، آسایش “مفعول” را به آرامش “فاعل” ترجیح می دهد و با پیرایش “آمال” خود، “بلوغ” را آرایش می دهد و با یک “تحمل” بی آلایش، “نبوغ” را ویرایش می کند.

این “فعل” مبارک، با یک “توکل” متدبرانه، در میدان تهجد پا بر تیغه های درد می گذارد تا شعر تولد را به نبوغ سرودن برساند و تصویر محبت را در قامت تفکر، با زبان صدق و تسلسل شعور، در کوره ی حوادث، تثبیت واقعیت کند.

وقتی در زلال ترحم، رخت رفتار را در ظرف اخلاق شستشو می دهد، بر عفت مرد، سنگر عفت می سازد و برای عروج در معراج عزت، تصور معبر را با تعقل، تجسم مسیر را با تعلم و تعارض حرکت را با تعادل، متناسب می کند. در یک نگرش چندبعدی، تفاوت منظر را با تقارن افعال، توازن مرکب را با تعادل امیال، تفاهم مذهب را با ترحم احوال و تطابق منطق را با تناسب اقوال، قرینه می کند.

در عروجی دیگر، با شتابی فزاینده، تاملگرایی را با تحمل زایی و تعمیم گرایی را با تمرکزمحوری همراه و همخواه می کند و در متن عروج، صعود صراط را با صبر صفات، “شدن” های حیات را با شکر نجات، تنزل حکمت را با توسل به عزت و تقعر افکار را با تحدب رفتار تغذیه می کند.

هیچ گاه با تک نگرشی، بر تشابهات متفاوت، بدون تناسب، زخم قضاوت نمی تند و بر بلندای معرفت، بیرق تابناک “عشق” را علم می کند.شهود را شاهد می گیرم که پروردگاری پروردگار در آغوش “فعل” مادر، فاعل می شود.

ببینید چگونه تضاد تکبر با تفکر موجب انحراف تدبر می شود و “صلاح”، پوست می اندازد و پوسیده می شود و “سلاح” پر می شود و در پرده می کشد. وقتی چنین نظم زیبایی در نقاشی شخصیت زن، با جهالت جمع گرایی، با هیمنه ی همه گرایی، با کهولت کلیشه گرایی، با جمادت جریان تقرب، باعث تقسیم شدن تکه های پازل این بوم معزز می شود و با تزلزل افکار، قلم موی سیرت، بوم نقاشی را بر زمین می نهد و به صور رنگ، اجازه می دهد، روزگار او را به میل خود تجسم کند و کودک هوس، این تصویر معظم را سرسری و با افتخار، خط خطی کند.

ببین چه بی صدا این نقاشی مدون و منظم، تغییر می کند و سیر رونده ی باطل “احوال”، در زیر پوست های چند جلدی تجمع “اقوال”، شروع به حرکت می کند و به سمت “امیال” توسل می کند و در بستر “اعمال”، تنزل.

 و این چنین، تامل گرایی و تهجدمحوری به تجمل گرایی و تکبرمحوری، و تصاعدزایی و تفکرگرایی به تفاخرزایی و تمسخر گرایی مبدل می شود و در ادامه ی این چرخه ی شوم و بی رحم روزگار، ترحم تدبرزا را به تنوع تکثر گرا تنزیل می دهد و تناسب بینی تعادل نگر را با توهم زایی تشابه نگر مزین می کند، تا تدبیر گرایی در بندگی را به تقدیرگرایی در بردگی تبدیل کند.

این چرخه ی باطل، برای حزب باطل،(در قالب های مختلف از ظاهرپرستی عوام گرفته، تا تشعشعات بی ریشه ی روشنفکرانه ی خواص) از شخصیت والای “زن” لقمه می گیرد و تشخص بی شرافت را با تبلیغ بی طهارت، به واقعیت بی درایت تبدیل می کند.

مدبران مجنون به ظاهر مامون حاضر در این مسیر ملعون، پدیده ای به نام “عادت” را بر پیکره ی جامعه تزریق می کنند و با کمک امواج “تسهیل اجتماعی” در قالب هنجارها، چنان شتابی بدان می دهند که سرمایه ی جامعه را حریص کند، تا تراز انسانی “والا بودن” شخصیت “زن” را به قیاس شیطانی “برتر بودن”، تبدیل کنند و با این هجوم فراگیر، هم زنانگی را از زن بگیرند و هم مردانگی را از مرد.

این مسیر بی مقصد، به چندین کوره راه بیراهه ختم می شود و تا عزت موکد را از دامن جوامع نگیرد، از طعمه های صید شده، لقمه می گیرد و تور صیادی خود را در ظرف غفلت ما پهن می کند و نهایت کرم ما، نگاه کردن بر این “فاجعه ی پنهان” است…

و در حاشیه ی کلام، نفس طلبکار را چنان تربیت می کنند که برایشان یک عقیده می شود که: “همه ی لذتهایشان، از غفلتهایشان نشات می گیرد که لذیذتر می شود.” چون بیداری برای تداوم یافتن، محتاج “درد” است.

پس با منطق بازی مضلانه، تصویر زن را زیبانما نقاشی می کنند نه زیبا. ببینید این تناقض ثقیل، چه وحشیانه تعادل عدیل را برهم می زند و این رقص ناموزون، “صلاح” را منکر، و سلاح را پرتر می کند و اینچنین می شود که “ادامه ها” همچنان ادامه دارد و تفاوتها همچنان بی تفاوت، تناسب ها همچنان بی تناسب و تقارنها همچنان بی قرینه خواهد ماند.. .
نویسنده: محمدعبدالله بارکار

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top